روشنفکری مذهبی در جامعه خراب ما!!

روشنفکری مذهبی در جامعه خراب ما!!

بیاین تو بخونیددددددددددددددددد

ه مشتي يا خرواري يا خرمني دانستني نيست. علم، در مغز او، انبوهي از معلومات و اطلاعات فني تخصصي نيست؛ در دل او پرتوي از نور است: نوري خدايي1.

اين تعبير خاص - كه در سخن پيغمبر است - يك مفهوم اسرارآميز غيبي ماوراءالطبيعي ندارد، علم لدني و اشراق عرفاني و آن مسائل نيست؛ همچنين علم فيزيك و شيمي و تاريخ و جغرافي و فقه و اصول و فلسفه و منطق نيست - كه اينها همه معلومات علمي‌اند و نه نور. علمي كه نور است، علم مسئول است، علم هدايت، علم عقيده2 كه در زبان قرآن <فقه> نام دارد، ولي امروز به معني علم احكام شرعي و فرعي است. اين عالم، در تاريكي و با تاريكي كار نمي‌كند، او فضا را روشن مي‌سازد و شب را مي‌شكند، راه را نشان مي‌دهد، استاد شاگردان و حكيم خواص نيست، معلم مردم است؛ علم او علم آكادمياي افلاطوني نيست، علم رسالت پيامبري است. اين گونه عالمانند كه <وارثان پيامبران> خوانده شده‌اند.3

‌ <علم دانستني‌ها> يك نوع قدرت است، و علم نور، هدايت، عالم نور، يك دانشمند روشنفكر، يك متفكر متعهد است دربرابر مكتبش، در برابر مردمش.

و عالم تشيع، مسئوليتش خطيرتر و مشخص‌تر است. او نائب امام است. علم او مسئوليت امامت را برعهده دارد و امامت مسئوليت نبوت را.

عالم تشيع، نيابت امام را دارد و سهم امام را مي‌گيرد و رسالت پيامبرانه و امامت علي‌وار مردم را بر دوش دارد و بديهي‌ترين وظيفه‌اش اين است كه، لااقل، به مردم بشناساند كه امام كيست؟ امامان چه كساني بودند و چه مي‌انديشيدند؟ چه مي‌گويند؟ چه مي‌كردند؟ چگونه مي‌زيستند؟ در تاريخ چه نقشي داشتند؟ مكتبشان چه بود؟ در برابر چه فكري، چه جناحي، چه نظامي و رژيمي قرار گرفته بودند و چه مبارزه‌اي كردند؟ و بالاخره، از ما چه مي‌خواهند و ما بايد در ادامه راهشان، چه كنيم؟‌

و اگر مي‌بينيم كه اينها همه هست، اما در ميان مردم و به زبان مردم، به اندازه‌اي كه براي شناختن يك هنرپيشه اروپايي كتاب هست، براي تمامي ائمه شيعه نيست، مقصر عالم است.

اگر تحصيل‌كرده شيعي امروز هوسها و هوسبازي‌هاي بليتيس، فاحشه‌اي خيالي از يونان باستان را، در زيباترين ترانه‌هاي شاعرانه به فارسي مي‌يابد و نهج‌البلاغه علي(ع) را نمي‌يابد، مقصر عالم است.

اگر مردم ما از پيشوايان مذهبشان فقط چند <اسم> مي‌دانند و از هر كدام چندين معجزه و كرامت و مدح و منقبت، و از تمام زندگيشان، روز ولادتشان را و شب وفاتشان را و دگر هيچ، مقصر عالم است.

علت آزادي بخش است و مردم، عاشق علي و عاشقان علي، منحط و مظهر ضعف، و روشنفكر، به ضعف و انحطاط امت علي آگاه!‌ علت اساسي اين تناقض، نشناختن است.

<شناختن> است كه ارزش دارد و اثر؛ ايمان و عشق، پيش از شناختن و انتخاب كردن، هيچ نمي‌ارزد. قرآني كه نخوانند و نفهمند، با هر كتاب ديگري، با هر دفتر سفيدي برابر است و براي همين است كه آن همه تلاش مي‌كنند تا قرآن را نخوانيم و در آن نينديشيم و نفهميم؛ حتي به اين بهانه كه: ما قرآن را نمي‌فهميم، قرآن هفتاد بطن دارد و هر بطني هفتاد بطن و...4 به اين بهانه كه: تفسير به عقل ممنوع است و حرام5! و براي همين است كه قرآن فرياد مي‌زند كه: <افلايتد برون‌القرآن> و در جواب دشمنانش كه با لحني دوستانه و از روي دلسوزي قرآن را خيلي خيلي مشكل معرفي مي‌كنند تا مردم را با آن بيگانه كنند، به تكرار، تصريح مي‌كند كه: <ولقد يسرنا‌القرآن للذكر، فهل من مذكر؟>6‌

علي وقتي به پيروانش آگاهي و عظمت و عزت و آزادي مي‌بخشد كه پيروانش بدانند او كيست.

وقتي در زبان‌ ما يك كتاب‌خواندني شخصيت او را درست نشان نمي‌دهد، يك منبر درست سخنان او را به مردم مشتاقش باز نمي‌گويد،7 عشق به او، مدح و ثناي او چه اثري مي‌تواند داشت؟

عشق و ايمان پس از شناختن است كه روح مي‌دهد و حركت مي‌آورد و سازندگي.

و اين چنين است فاطمه؛ چهره‌اي كه در پشت مدح و ثناها و گريه و ناله‌هاي هميشگي پيروانش پنهان مانده است.



سه چهره زن‌

در جامعه و فرهنگ اسلامي، سه چهره از زن داريم:

يكي چهره زن سنتي است و مقدس مآب، و يكي چهره زن متجدد و اروپايي مآب كه تازه شروع به رشد و تكثير كرده است، و يكي هم چهره فاطمه، و زنان فاطمه‌وار كه هيچ شباهت و وجه مشتركي با چهره‌اي به نام زن سنتي ندارد. سيمايي كه از زن سنتي در ذهن افراد وفادار به مذهب در جامعه ما تصوير شده است با سيماي فاطمه همان‌قدر دور و بيگانه است كه چهره فاطمه با چهره زن مدرن.

در دنياي امروز، بخصوص در مشرق زمين و بالاخص در جامعه اسلامي و ايراني، با واقعيتي كه روبروييم، ايجاد يك تضاد است و يك بحران و يك دگرگوني و فرو ريختن و آشفتگي بسيار شديد در خصوصيات انساني و رفتار و عادات اجتماعي و طرز تفكر، و اصولاً تغيير شكل انساني كه تيپ خاصي به نام روشنفكر و زن و مرد تحصيلكرده يا متجدد به وجود آورده است كه با زن و مرد سنتي در تضاد است. اين تضاد، تضادي است كه بايد به وجود مي‌آمد و هيچ‌كس قادر به جلوگيريش نبود، جبري بود كه هيچ قدرتي نمي‌توانست جلوگيرش باشد.‌

اين، نه به معناي تاييد اين دگرگوني است و نه انكارش، كه بحث اين نيست، بلكه سخن اين است كه با تغيير و دگرگوني جامعه، تغيير لباس مرد، تغيير فكر و تغيير زندگي و جهت او، زن نيز جبراً تغيير مي‌كند و امكان ماندنش در قالبهاي هميشگي نيست.

در نسل‌هاي گذشته، پسر اهل بود، درست قالب پدرش، و پدر هيچ وسوسه‌اي نداشت كه پسرش شكلي كاملاً بديع و تازه و ناشناخته بگيرد، و بعد به صورتي در بيايد كه ميان پدر و پسر هيچ‌گونه وجه اشتراك و تفاهمي وجود نداشته باشد و چنان احساسات نامشابه ميان هر دو مرد باشد كه حتي يك دقيقه بي‌انتقاد و بدبيني و ستيزه نتوانند به گفتن بنشينند. اما امروز چنين نيست، كه يكي از خصوصيات قرن ما - چه در شرق و چه در غرب - فاصله ميان دو نسل است، كه از نظر زمان تقويمي، فاصله‌شان سي سال است و از نظر زمان اجتماعي، سي قرن.

ديروز جامعه ثابت بود و ارزشها و خصوصيات اجتماعي غيرقابل تغيير مي‌نمود. در طول صد، دويست، سيصد سال هيچ چيز عوض نمي‌شد. زيربناي اجتماعي، شكل توليد و توزيع، نوع مصرف، رابطه اجتماعي، حكومت، نوع تبليغات ديني، مراسم مذهبي، خلق و خوي، ارزشهاي مثبت و منفي، هنر، ادبيات و زبان و همه چيز، در دوره باباها و بابا بزرگها، همان بود كه در دوره بچه‌ها و نوه‌ها.


 


نظرات شما عزیزان:

سهيلا
ساعت23:27---10 اسفند 1393
بسيار عالييييييييييي بود.باسپاس فراوان ازشما

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نویسنده: رضا زرخواه ׀ تاریخ: چهار شنبه 1 آذر 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

CopyRight| 2009 , yazamen69.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By:
NazTarin.Com